جدول جو
جدول جو

معنی پیمان داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

پیمان داشتن(هَمْ بَ لَ)
عهد داشتن:
عمری است که با عشق تو پیمان دارم
خون دل و غم بسینه مهمان دارم
چون کوه بسودای تو در وادی غم
آتش بجگر آب بدامان دارم.
علی میرزابیک درمنی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
پیمان داشتن
عهد داشتن: عمریست که با عشق تو پیمان دارم خون دل و غم بسینه مهمان دارم. (علی میرزا بیک درمنی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پنهان داشتن
تصویر پنهان داشتن
نهان کردن، نهفتن، پنهان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گمان داشتن
تصویر گمان داشتن
ظن داشتن، شک داشتن
نگران بودن، انتظار داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیمار داشتن
تصویر تیمار داشتن
خدمت، پرستاری و غم خواری کردن، مواظب کسی یا چیزی بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیمان ساختن
تصویر پیمان ساختن
عهد بستن و قول و قرار گذاشتن برای انجام دادن کاری، پیمان بستن
فرهنگ فارسی عمید
(سُ گَ تَ)
سؤظن داشتن، فکر کردن. خیال کردن:
به آستین ملالی که بر من افشانی
گمان مدار که از دامنت بدارم دست.
سعدی.
، تشویش داشتن. نگران بودن:
ور ز کژدم به دل گمان داری
کفش و نعل از برای آن داری.
سنایی.
، امید و انتظار داشتن. چشم داشت:
چیست فردوس که در دیدۀ ماجلوه کند
ما گمانها به غرور نظر خود داریم.
صائب
لغت نامه دهخدا
(هََ مْوْ)
داشتن مطلبی تبلیغ را بوسیلۀ کسی بثالثی: بنده بطارم نشیند و پیغامی که دارد بزبان معتمدی بمجلس عالی فرستد. (تاریخ بیهقی) ، حامل واسطۀ سخنی یا مطلبی بودن از کسی برای دیگری
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ سَ کَ دَ)
ضرر داشتن. مقابل سود داشتن:
ز من بنیوش پند مهربانی
چو ننیوشی ترا دارد زیانی.
(ویس و رامین).
مکن با من چنین نامهربانی
کجا زین هم ترا دارد زیانی.
(ویس و رامین).
... سری را که چون مسعود پادشاهی، باد خوارزمشاهی در آن نهاد بباید بریدن اگر نه زیانی سخت بزرگ دارد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 337). ولیکن ازفرستادن سالاری با فوجی مردم، زیان ندارد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 658).
دوستی دشمنان دینت زیان داشت
بام برین کج شود ز کژی بنلاد.
ناصرخسرو.
پس بچۀ عقل آمده، گفتار، و نزیبد
که بچۀعقل تو، زیان دارد جان را.
ناصرخسرو.
ما را زیانی ندارد. (کلیله و دمنه). عاقل را تنهایی و غربت زیان ندارد. (کلیله و دمنه).... به پرسیدن آن تعجیل مکن که هیبت سلطان رازیان دارد. (گلستان).
اهل دانش را در این گفتار با ما کار نیست
عاقلان را کی زیان دارد که ما دیوانه ایم.
سعدی.
زهدت به چه کار آید گر راندۀ درگاهی
کفرت چه زیان دارد گر نیک سرانجامی.
سعدی.
، آسیب و گزند داشتن. ضرر و صدمه داشتن: حوا یک دانه می خورد و دو دانۀ دیگر به آدم داد و گفت مرا زیان نداشت و تو را هم زیان ندارد. (قصص الانبیاء ص 19). دفع مضرت با سپیدباها و توابل و تباهۀ خشک کنند تا زیان ندارد و منفعت کند. (نوروزنامه).
نای از دو آتش بادخور، نی طوق و نارش تاج سر
باد و نی و نارش نگر هرگز زیان ناداشته.
خاقانی.
صاحب دل را ندارد آن زیان
که خورد آن زهر قاتل در عیان.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(هََ)
حامل پیام بودن
لغت نامه دهخدا
(هََ رَبَ)
آشکارا داشتن. هویدا و نمایان داشتن:
در آبی که پیدا ندارد کنار
غرور شناور نیاید بکار.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(اُ/اُمْ می بَ وَ/ وُ دَ)
اهتمام. اعتناء. تعاهد. تعهد کردن. پرستاری کردن. مواظبت کردن. مراقبت کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). توجه داشتن. (ناظم الاطباء) :
مثل زنندکه آید طبیب ناخوانده
چو تندرستی تیمار دارد از بیمار.
ابوحنیفۀ اسکافی.
گفت یا امیرالمؤمنین فضل سهل پسنده باشد که وی شغل کدخدائی مرا تیمار دارد. (تاریخ بیهقی چ ادیب 137). من اندیشیدم و بپذرفتم از خدای عز و جل اگر قضائیست بر سر وی، قوم او را تیمار دارم. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 182). نماز شام ابوالقاسم به خانه بونصر آمد و وی را و عبدوس را شکر کرد بر آن تیمار که داشتند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 370). و اگر غم و شادیت بود با آن کس گوی که او تیمار غم و شادی تو دارد. (قابوسنامه).
چوبیمارگون شد ز غم چشم نرگس
مر او را همی لاله تیمار دارد.
ناصرخسرو.
یار تو تیمار ندارد ز تو
چون تو نداری خود تیمار خویش.
ناصرخسرو.
گر گیتی تیمار تو ندارد
آن به که تو تیمار او نداری.
ناصرخسرو.
آن را که به تدبیر نگاه داشتن دندانها حاجت باشد ده معنی را تیمار باید داشت. یکی آنکه... (از ذخیرۀ خوارزمشاهی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بزرگان پارس او را بپروردند و تیمار میداشتند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 111). باید که ولایت ماوراءالنهر نگاهداری که سرحد دشمن است ورعیت را تیمار داری. (تاریخ بخارا ص 103). مرغان رابه زن سپرد تا تیمار بهتر دارد. (کلیله و دمنه). و بیست شخص اینجا تیمار اسباب و اولاد ایشان می داشتند. (تاریخ بیهق). و عامۀ شهر کسان ناصر را تیمار داشتند و مراعات واجب دانستند. (تاریخ طبرستان). اهل گرگان را تیمار داشت و خراج برداشت. (تاریخ طبرستان).
که گر سنگش زنی جنگ آزماید
ورش تیمار داری گله پاید.
سعدی.
، بعهده داشتن. اهتمام ورزیدن در شغلی: و برادر او، قاضی امام سدید القضاه ابوالحسن، مدتی قضای ناحیت بیهق و استرآباد تیمار داشت. (تاریخ بیهق). و این بوسعید یک چند نیابت عمید خراسان محمد بن منصور النسوی تیمار داشت در نیشابور. (تاریخ بیهق). و این خواجه حسین یکچند ریاست بیهق تیمار داشت. (تاریخ بیهق)
لغت نامه دهخدا
(اِ لَ / لِ کَ دَ)
طرف دست راست بودن، خلاف تیاسر داشتن. (ناظم الاطباء). رجوع به تیامن و تیاسر داشتن شود
لغت نامه دهخدا
(هََ تَ بَ)
عهد بستن:
دولت و پیروزی و فتح و ظفر هر ساعتی
با تو سازند ای ملک میثاق و پیمان دگر.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(هََ کَ / هََ)
خوشبخت بودن. اقبال نیکو داشتن. بختور بودن
لغت نامه دهخدا
(هََ ن ن)
جنگ داشتن. در حرب بودن. در رزم بودن:
زره پوش گشتند مردان بستان
مگر باغ با زاغ پیکار دارد.
ناصرخسرو.
جفا و ستم را غنیمت شمارد
وفا و لطف را بپیکار دارد.
ناصرخسرو.
یکی تخم خورده ست ازبی فلاحی
همی کار هموار پیکار دارد.
ناصرخسرو.
رجوع به پیکار شود
لغت نامه دهخدا
(وَطْیْ)
پوشیده داشتن. مستور داشتن. اخفاء. تزکین. اکتتام. (منتهی الارب). الطاط. (منتهی الارب). تخبئه. تخبیه. (تاج المصادر بیهقی). کتم. کتمان. مکاتمه. استخفاء. اسرار. اهماج: این حدیث را پنهان دار و با کسی مگوی که سخت بد بود. (تاریخ بیهقی ص 685). فضل را هر چند که پنهان دارند آخرآشکار شود چون بوی مشک. (تاریخ بیهقی). این خبر را پنهان داشته و آشکار نکردند. (تاریخ بیهقی ص 288).
راز پنهان نداشت هیچ نسیب
در غم و علت از حبیب و طبیب.
سنائی.
بیار آن ماه را یکشب در این برج
که پنهان دارمش چون لعل در درج.
نظامی.
سخنی دارم و آن از تو ندارم پنهان
ز آنکه هرگز نکند سوخته پنهان آتش.
اثیر اومانی
لغت نامه دهخدا
عهد بستن: دولت و پیروزی و فتح و ظفر هر ساعتی با تو سازندای ملک، میثاق و پیمان دگر. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
داشتن مطلب و خبری از جانب کسی برای ابلاغ بدیگری: بنده بطارم نشیند و پیغامی که دارد بزبان معتمدی بمجلس عالی فرستد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیکار داشتن
تصویر پیکار داشتن
در رزم بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشانی داشتن
تصویر پیشانی داشتن
خوشبخت بودن نیک بخت بودن اقبال نیکو داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
هویدا داشتن آشکار داشتن: در آبی که پیدا ندارد کنار غرور شناور نیاید بکار. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیام داشتن
تصویر پیام داشتن
حامل پیام بودن
فرهنگ لغت هوشیار
پوشیدن نهفتن نهان کردن پنهان ساختن پنهان داشتن راز کردن اسرار اخفاء کنم کتمان. یا رو پنهان کردن، خود را از داین یا محصل و مامور دیوانی و امثال آن نهفتن، یا روی در پرده تراب پنهان کردن، مردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصور کردن انگاشتن: باستین ملالی که بر من افشانی گمان مدار که از دامنت بدارم دست. (غزلیات)، سوء ظن داشتن، نگران بودن تشویش داشتن: ور ز کژدم بدل گمان داری کفش و نعل از برای آن داری. (سنائی)، امید و انتظار داشتن چشم داشتن: چیست فردوس که در دیده ما جلوه کند ک ما گمانها بغرور نظر خود داریم. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیمار داشتن
تصویر تیمار داشتن
تعهد کردن، اهتمام، مواظبت کردن، مراقبت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سامان داشتن
تصویر سامان داشتن
منظم بودن مرتب بودن آراسته بودن، اندازه داشتن حد داشتن: (هر کاری سر و سامانی دارد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایمان داشتن
تصویر ایمان داشتن
باورداشتن اعتقاد داشتن به باور داشتن، اعتماد کردن به
فرهنگ لغت هوشیار